بشارتهای قبل از تولد پیامبر (ص)

تمام انسانهایی که روزی پا بر روی زمین گذاشتند، از پیامبران خود(علیهم السلام) خبر واقعه ای را شنیدند که در اثر آن، هدف خداوند از آفرینش انسان محقّق میشد. خبر حکومتی جهانی و عادلانه که پرچم یکتاپرستی را در تمام نقاط زمین بالا می برد. خبر از پیامبری که آخرین لکّه های ننگ بت پرستی را از دامن جاهلانه ی دنیا می شورد. پیامبری که حبیب و محبوب خداوند است: حضرت محمّد مصطفی(صلی الله علیه و آله). همه پیامبران، مبلّغان یکتاپرستی بودند و همه آن‌ها به آمدن رسول خدا(ص) و امامان پس از ایشان(ع) بشارت دادند. در قرآن مجید آمده است که حضرت مسیح(ع) به آمدن پیامبر پس از خود به نام «احمد» که پیامبر اعظم(ص) است گزارش داده است:« ... وَ مُبَشِّراً بِرَسُول یأتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ اَحْمَدُ فَلَمّا جاَهُمْ بِالْبَیناتِ قالُوا هَذَا سِحْرٌ مُبین،.. و بشارت دهنده به رسولی که بعد از من می آید و نام او احمد است! هنگامی که او (احمد) با معجزات و دلایل روشن به سراغ آنان آمد، گفتند: این سحری آشکار است...». امّا این بشارت در کتابهای مقدّس مسیحیان هم آمده است؟ در این مقاله به برخی از بشارتهای حضرت عیسی(ع) درباره ی رسول خدا(ص) اشاره می کنیم. فارقلیط، پیامبر آخرالزّماندر انجیل یوحنا در باب های 14 و 15 و 16 آمده است حضرت مسیح از آمدن شخصی پس از خود به نام «فارقلیط» خبر داده است و قراین زیادی گواهی می دهد که مقصود از آن پیامبر اعظم است؛ برای مثال به چند نمونه اشاره می کنیم: الف) فارقلیط، روح حق«اگر شما مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید و من از پدر خواهم خواست تا «فار قلیط» دیگری به شما بدهد، تا ابد با شما خواهد ماند. او روح حق و راستی است که جهان نمی تواند او را قبول کند: زیرا که او را نمی بیند و نمی شناسد، امّا شما را می شناسد، زیرا که نزد شما می ماند و در شما خواهد بود». ب) مبلّغ سخن پیامبران پیشین«من این سخن ها را به شما گفته ام وقتی که با شما بودم، امّا آن «فارقلیط» که پدر او را به اسم من خواهد فرستاد، به شما هر چیزی خواهد آموخت و هر چیز که من به شما گفته ام به یاد شما خواهد آورد». «حالا قبل از وقوع به شما خبر دادم تا وقتی که واقع گردد ایمان آورید.» «چون آن فارقلیط که من از جانب پدر به شما خواهم فرستاد، روح راستی که از طرف پدر می آید او درباره من شهادت خواهد داد.» ج) فرستاده ای که سخن خدا را می گوید«راست می گویم که برای شما مفید است که من بروم. اگر من نروم آن فارقلیط نزد شما نخواهد آمد؛ امّا اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد و او چون بیاید، جهانیان را به گناه و صدق و انصاف ملزم خواهد ساخت: به گناه، زیرا که بر من ایمان نمی آورند، به صدق زیرا که نزد پدر خود می روم، و شما مرا دیگر نمی بینید، به انصاف زیرا که بر رییس این جهان حکم جاری شده است. چیزهای بسیار دارم که به شما بگویم؛ امّا حالا نمی توانید تحمّل کنید؛ امّا وقتی او بیاید او شما را به تمامی راستی ارشاد خواهد داد؛ زیرا که او از پیش خود سخن نخواهد گفت، بلکه هر آنچه می شنوند خواهد گفت. و شما را از آینده خبر خواهد داد و مرا تمجید خواهد نمود؛ زیرا که او آنچه از آن من است خواهد یافت و شما را خبر خواهد داد. هرچه از آنِ پدر است از من است. از این جهت گفتم که آنچه از آن من است می گیرد و به شما خبر می دهد». مدّعی فارقلیطی!از نشانه های مختلفی می توان فهمید منظور از فارقلیط پیامبری است که پس از مسیح می آید. جالب اینجاست که مسیحیان هم این را می دانستند. و جالب تر اینکه پیش از آمدن حضرت رسول(ص) متقلبانی پیدا شدند و ادّعای فارقلیط بودن کردند؛ مثلا: «منتسر» که مرد ریاضت کشی بود و در قرن دوّم میلادی می زیست، در سال 187 در آسیای صغیر مدّعی رسالت گردید و گفت: «من همان فارقلیط هستم که عیسی از آمدن او خبر داده است» و گروهی از وی پیروی کردند. مسیحیانی که خبر مسیح را باور کردنداز آثار و تاریخ اسلامی استفاده می شود که سران سیاسی و روحانی جهان مسیحیت در روزهای بعثت پیامبر اعظم(ص) همگی در انتظار پیامبر موعود انجیل بودند، به همین خاطر هنگامی که سفیر پیامبر نامه او را به زمامدار حبشه داد، پس از خواندن نامه رو به سفیر کرد و گفت: «من گواهی می دهم که او همان پیامبری است که اهل کتاب در انتظارش هستند و همان طور که حضرت موسی از نبوّت حضرت مسیح خبر داده، او نیز به نبوّت پیامبر آخر الزّمان بشارت داده و علائم و نشانه های او را معین کرده است. وقتی نامه پیامبر به دست قیصر رسید و نامه را مطالعه کرد و درباره پیامبر اعظم(ص) تحقیقاتی به عمل آورد، در پاسخ نامه آن حضرت چنین نوشت: نامه شما را خواندم و از دعوت شما آگاه شدم، من می دانستم که پیامبری خواهد آمد، ولی گمان می کردم که این پیامبر از شام بر خواهد خاست... محمّد، احمد، فارقلیط، پریکلیتوسدر پایان، مطلب قابل توجّهی را که «دایرة المعارف بزرگ فرانسه»، جلد 23، صفحه 4

درباره ی بشارت حضرت مسیح(ع) درباره ی رسول خدا(ص) دارد، می آوریم تا حسن ختامی برای این مطلب باشد: «محمّد(ص)، مؤسّس دین اسلام و فرستاده ی خدا و خاتم پیامبران است. کلمه ی محمّد به معنای بسیار حمد شده است و از ریشه ی مصدر حَم?د که به معنای تمجید و تجلیل است مشتق گردیده. بر حسب تصادف عجیب، نام دیگری که از همان ریشه حمد است مترادف کامل لفظ محمّد می باشد و آن احمد است که احتمال قوی می رود عیسویان عربستان، آن لفظ را برای تعیین فارقلیط به کار می بردند. احمد یعنی بسیار ستوده شده و بسیار مجلّل، ترجمه ی لفظ پریکلیتوس است [که در تورات و انجیل آمده] که اشتباهاً لفظ پاراکلیتوس را جای آن گذاردند. به این ترتیب، نویسندگان مذهبی مسلمان مکّرر گوشزد کرده اند که مراد از این لفظ، بشارت ظهور پیامبر اعظم است. قرآن مجید نیز به طور علنی در آیه شگفت انگیز سوره صفّ به این موضوع اشاره می کند»./997/د102/ب6 منبع: پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله ناصر مکارم شیرازی به نقل از سایت اندیشه قم با تصرّف و تلخیص جامع مهدویّت

بعثت پیامبر (صلّی الله و علیه و آله و سلّم)

بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا برانگیخته شدن آن حضرت به مقام رسالت، مهمترین فراز از تاریخ اسلام بوده و نزول قرآن کریم نیز از این زمان آغاز می‌گردد. کلمه بعثت به معنای «برانگیخته شدن» بوده و در اصطلاح به مفهوم فرستاده شدن انسانی از سوی خداوند متعال برای هدایت دیگران می‌باشد.همانطور که از روایات اسلامی و مطالعات تاریخی برمی‌آید، مسأله بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ادیان الهی با برخی از خصوصیات و نشانه‌ها، قبل از ظهور آن حضرت، مطرح بوده و بسیاری از اهل کتاب و پاره‌ای از اعراب مشرک نیز با آن آشنایی قبلی داشته‌اند. نوید و بشارت ظهور پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم)، به تصریح قرآن در تورات و انجیل ذکر گردیده و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز پس از تصدیق توراتی که به حضرت موسی (علیه السلام) نازل شده بود، به برانگیخته شدن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بشارت داده است. همچنین در این کتب، حتی به خصوصیات رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانشان نیز اشاره شده است.بنابراین (و همانگونه که قرآن نیز ذکر می‌نماید) دانشمندان اهل کتاب، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همچون نزدیکترین کسان خود می‌شناخته اند. با مراجعه به تاریخ می‌توان افراد زیادی را یافت که در انتظار ظهور و بعثت پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده‌اند و افرادی از میان آنها، حتی به امید دیدار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به محل سکونت، مکان هجرت و یا حتی گذرگاه عبور و مرور آینده پیامبر هجرت کرده بودند که به عنوان نمونه، می‌توان به "بحیرای راهب" اشاره نمود.بنابر این بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، حادثه‌ای بس بزرگ در سرنوشت هدایت بشری بوده و عظمت این امر سبب می‌شد که خداوند متعال به عنوان مقدمه این امر بزرگ، تربیت و پرورش آن حضرت را به عهده داشته و ایشان را برای آینده دشواری که در پیش رو داشتند، آماده سازد. به دنبال همین تربیت الهی بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در سالهای قبل از بعثت نیز حالات فوق العاده معنوی و مشاهدات روحانی داشته و نتیجتاً ایشان تمام این دوران را با پاکی و طهارت و معنویت سپری کرده‌اند. حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: "خداوند بزرگترین فرشته خود را از خردسالی پیامبر، همدم و همراه ایشان ساخت. این فرشته در تمام لحظات شبانه روز با آن حضرت همراه بود و او را به راههای بزرگواری و اخلاق پسندیده و شایسته رهبری می‌کرد."پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر همین حالات معنوی و طهارت روحی، ناگزیر از وضع نابسامان مردم و از جهل و فسادی که بر جامعه آن روز و بویژه در شهر مکه حاکم بود، رنج می‌بردند. همچنین به منظور تفکر و عبادت در مکانی خلوت، مدتی محدود در سال را از آنها کناره می‌گرفتند و به کوه حرا (که در شمال شرقی مکه واقع است) می‌رفتند. این کناره‌گیری برای حُنَفا و برخی یکتاپرستان قبل از پیامبر نیز وجود داشته است. گویند عبدالمطلب، جد بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پایه‌گذار این رسم بوده است. او به هنگام ماه رمضان برای خلوت و عبادت به کوه می‌رفت و مستمندانی را که از آنجا می‌گذشتند، اطعام می‌نمود.

در واقع می‌توان گفت که این خلوت‌گزینی، زمینه‌ای برای تقویت هرچه بیشتر حیات روحانی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقدمه‌ای برای بعثت و نزول وحی به آن حضرت به شمار می‌رفته است.در دوران این خلوت‌گزینی‌ها نیز همچون سایر مراحل گوناگون زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت علی (علیه السلام) (که پرورش یافته در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در دامان ایشان است)، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را همراهی می‌نمود و گاهی اوقات برای ایشان آذوقه و آب و غذا می‌برد.پس از سپری شدن ایام عبادت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به مکه برگشته و پیش از اینکه به خانه خویش بازگردند، خانه خدا را طواف می‌نمودند.این حالات همچنان ادامه یافت تا اینکه سن آن حضرت به چهل سالگی رسید و خداوند که دل ایشان را برترین و مطیع‌ترین و خاضع و خاشع‌ترین دلها در برابر خویش یافت، ایشان را مبعوث کرد و به پیامبری گرامی داشت، تا به وسیله قرآنی که آن را روشن و استوار گردانیده، بندگانش را از پرستش بر بتان خارج ساخته و به پرستش خویش هدایت کند. جامع مهدویّت

بعد از بعثت

پس از بعثت رسول خدا، جبرئیل از آسمان فرود آمد، آبی از آسمان آورد و طریقه وضو گرفتن و رکوع و سجود را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت. همچنین سایر احکام و مسائل شرعی نیز توسط جبرئیل بتدریج بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل می‌شد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز این احکام را به نخستین مسلمانان آموزش داده و آنها هم این اعمال را انجام می‌دادند. به عنوان مثال در مورد نماز باید گفت که حضرت علی (علیه السلام) و حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که اولین نمازگزاران بودند پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به جماعت ایستاده و نماز را اقامه می‌کردند. گفته می‌شود آنها نماز ظهر را در کنار کعبه می‌خواندند ولی در مواقع دیگر در جاهای دیگر این فریضه را بجای می‌آوردند تا قریشیان متوجه آنها نشوند.در این مدت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بتدریج کار دعوت پنهانی خویش را آغاز کردند که مشروح آن در قسمتهای آینده خواهد آمد. جامع مهدویّت

دعوت علنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله

آغاز دعوت علنی

رسول­ خدا صلی الله علیه و آله دعوت علنی خود را در مرحله اول با نزول آیه «وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ»، [?] با دعوت از خویشاوندان خود آغاز کردند.[?]این کار بسیار سخت و دشوار بود؛ چرا که سران قریش به آسانی حاضر نمی­شدند، دست از بت­ پرستی بردارند و به نبوت حضرت صلی الله علیه و آله اقرار کنند. پس به امیرالمؤمنین علی علیه السلام دستور دادند تا غذایی فراهم کنند؛ سپس بزرگان بنی­هاشم و بنی­ عبدالمطلب را دعوت کردند.

در این جلسه حضرت صلی الله علیه و آله امر پروردگارش درباره انذار خویشان خود را اعلام کردند و به آنان فرمودند که «هر که با ایشان بیعت کند برادر و وصی و وزیر ایشان خواهد بود»؛ اما جز علی علیه السلام کسی به این خواسته حضرت صلی الله علیه و آله جواب مثبت نداد.[?]

بعد از آن که پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیکانش را انذار کرد، امر نبوتش بیش از پیش در مکه منتشر شد. روایت شده پس از نزول این آیه شریفه و انذار نزدیکان، پیامبر صلی الله علیه و آله بر بالای کوه صفا ایستادند و فریاد زدند: «یا صباحاه» (خبر مهم)؛ قریشیان در اطرافشان جمع شدند و گفتند: تو را چه شده است، فرمود: «اگر به شما خبر دهم که دشمنی امشب یا فردا صبح به شما حمله می­کند، مرا تصدیق می­کنید؟» گفتند: «بله» فرمود: «من ترساننده شما از عذابی دردناک هستم».[?]سپس ادامه داد و فرمودند: «ای مردم؛ رهبر و پیشرو به اهلش دروغ نمی­گوید، قسم به خدایی که هیچ پروردگاری جز او نیست، من رسول ­خدا صلی الله علیه و آله به سوی شما به طور خاص و به سوی تمام مردم به طور عام هستم به خدا قسم که شما می­میرید چنان که می­خوابید و بعد از مرگ برانگیخته می­شوید چنان که از خواب بیدار می­شوید و محاسبه می­شوید چنان که عمل می­کنید و در مقابل کارهای نیک پاداش داده می­شوید و در مقابل کارهای زشت عذاب داده می­شوید و بهشت و جهنم ابدی هستند و شما اولین کسانی هستید که انذار شده­اید».[?]بعد از گذشت مدتی، با نزول آیه: «فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ × إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ».[?]«رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، مرحله­ای دیگر از دعوت علنی را به مرحله اجرا درآوردند». با آشکارشدن دعوت الهی رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، تمام مردم درباره دعوت آن حضرت صحبت می­کردند و این امر بر کسی از اهل مکه مخفی نمانده بود. حتی اخبار آن به خارج مکه نیز سرایت کرده بود.[?] با این حال در ابتدا با مخالفت­های چندانی از سوی قریش روبرو نگردید.[?]

ابن ­اسحاق نقل می­کند که «هنگامی که رسول ­خدا صلی الله علیه و آله شروع به دعوت مردم به اسلام کرد و امرالهی را آشکار نمود، قومش او را از خود طرد نکردند و به مقابله با او برنخاستند تا این که بت­پرستی را عیب دانست [و نیاکانشان را مذمت کرد و خبر داد که آنان در آتشند] مشرکان این کار را منکری بزرگ برای خویش برشمردند و به طور جمعی به مخالفت و دشمنی با او برخاستند»، آشفتگی و اعتراض مردم مکه به این دلیل بود که فهمیده بودند که معنای حقیقی ایمان چیزی نیست، جز نفی همه خدایان دروغین و ایمان به پروردگاری قادر و بی­همتا یعنی نفی آن سیادت و بزرگی­ای که به شیوه آیین و دین جاهلی بدست آورده بودند، یعنی سلب تمام اختیارات جاهلی و پذیرش فرمانبرداری کامل از خدا و رسولش. از این رو با تمام توان به اذیت و آزار ایشان و دیگر مسلمانان پرداختند.[?] حضرت صلی الله علیه و آله با وجود همه این مخالفت­ها با نرمی و مدارا به طرح دعوت و عرضه اصولی که به آن دعوت می­کرد، می­پرداختند.[??]

رفتن قریش نزد ابوطالب

بزرگان قریش، چون دیدند که پیامبر صلی الله علیه و آله از دعوت خویش دست برنمی­دارد، ابتدا نزد ابوطالب رفته جهت حل و فصل مسالمت­آمیز مسأله، با ابوطالب به گفتگو پرداختند؛[??] آنان گفتند: «ای ابوطالب برادرزاده­ات خدایان ما را ناسزا می­گوید و بر دین ما عیب می­گیرد و عقول ما را سبک می­شمارد و پدران ما را گمراه می­داند؛ یا وی را از این کار برحذر دار یا او را به ما واگذار».[??]ابوطالب در پایان این دیدار با خوشرویی و ملاطفت آنها را راضی و سپس روانه کرد.[??] پیامبر صلی الله علیه و آله همچنان به کار تبلیغ و انجام رسالت خویش مشغول بود تا این که رفته رفته بار دیگر کار مخالفت قریش با آن حضرت، بالا گرفت.[??] سران قریش راهی نیافتند جز آن که دوباره نزد ابوطالب رفته با او گفتگو کنند. این بار آنها با شدت بیشتری از او خواستند تا مانع فعالیت­های حضرت شود.[??] حتی سعی کردند به وسیله تطمیع حضرت صلی الله علیه و آله با مال و املاک و... ایشان را از ادامه دعوتش، منصرف کنند؛[??]اما حضرت در جواب گروه قریش فرمودند: «به خدا قسم اگر خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند از دعوت خویش دست برندارم و از پای نخواهم نشست تا خدا دین مرا رواج دهد

یا جان بر سر آن گذارم».[??]

جواب پیامبر صلی الله علیه و آله سران کفر را از پذیرفته شدن هر گونه پیشنهادی، مأیوس کرد. از این زمان به بعد قریش که در تمام برخورد­های خود تا حدودی احترام پیامبر صلی الله علیه و آله را حفظ کرده و متانت خود را از دست نداده بودند، تصمیم گرفتند به هر قیمتی که شده از نفوذ آیین او جلوگیری کنند. پس در مخالفت با رسول­ خدا صلی الله علیه و آله هم­ قسم شدند و تصمیم گرفتند که فرزندان و افراد قبیله خویش را از مسلمانی برگردانند.[??]

آنان قبایل خود را ملزم کردند که در قبیله خود جستجو کنند و هر کس را که به دین اسلام درآمده، بیازارند.[??] قریشیان عده­ای جاهل و نادان و اوباش را تحریک کرده بودند تا در صدد تکذیب و آزار پیامبر صلی الله علیه و آله برآیند و خود نیز او را به شاعری و جادوگری و دیوانگی متهم ساختند.[??] کار بر پیامبر صلی الله علیه و آله و کسانی که ایمان آورده بودند، سخت شد.[??]مشرکان چون قادر به اذیت کردن مسلمانانی که از حمایت عشیره خود برخوردار بودند، نبودند پس به سخت­ترین وجهی به آزار و اذیت ضعفای مسلمانان پرداختند[??] و انواع شکنجه­ها را نسبت به آنان روا می­داشتند، برخی را می­زدند. گروهی را به گرسنگی می­آزردند و جمعی را برهنه بر روی ریگ­های داغ و تفتیده مکه می­خواباندند.[??]قریشیان که با استهزاء و آزار و ارعاب، سعی در جلوگیری از ادامه کار حضرت صلی الله علیه و آله کرده بودند،[??] با مرگ ابوطالب به این آزارها و شکنجه­ها شدت بخشیدند تا حدی که عده­ای از مسلمانان مجبور شدند به حبشه هجرت کنند. حضرت نیز با فراهم شدن مقدمات سفر به مدینه هجرت کردند.

استهزاءکنندگان حضرت صلی الله علیه و آلهبه نقلی پنج نفر از قریشیان، به نامهای ولید بن مغیره مخزومی، عاص بن وائل سهمی، اسود بن عبد یغوث زهری، اسود بن مطلب و حارث بن طلاطله ثقفی، بیش از همه پیامبر صلی الله علیه و آله را مورد تمسخر قرار می­دادند[??] و به نقلی دیگر، استهزاءکنندگان پیامبر صلی الله علیه و آله هفده نفر برشمرده شدند که همگی به شدیدترین وجهی به هلاکت رسیدند.[??] ولید بن مغیره از سرسخت­ترین این دشمنان بود. گروهی از قریش نزد او که مردی مسن و باتجربه بود و در مراسم حج شرکت کرده بود، جمع شدند.او به آنها گفت: «ای جماعت قریش موسم حج فرارسیده و گروه­های عرب بزودی به مکه روی می­آورند آنها مسأله دعوت محمد صلی الله علیه و آله را شنیده­اند، پس نظر واحدی را اتخاذ کنید و متفاوت صحبت نکنید که باعث تکذیب همدیگر شوید و قول همدیگر را رد کنید».[??]گفتند: «چه بگوییم». گفت: «بهترین حرفی که می­توانید، بگویید این است که او را افسونگر بخوانید که سخنان سحرانگیز آورده است». [??] قریش از نزد ولید بیرون رفته سر راه کاروانیان نشسته به هر که برخورد می­کردند او را از تماس گرفتن با رسول­خدا صلی الله علیه و آله برحذر داشته و از سحر و جادوی آن حضرت بیمناکش می­ساختند.[??]گویا این اختلاف آراء و اقوال بین کفار قریش در مورد پیامبر صلی الله علیه و آله در موسم اول حج صورت گرفته بود و ولید بن مغیره سعی داشته این اختلاف را از بین برده و گفته­هایشان را علیه رسول ­خدا صلی الله علیه و آله، در یک جهت متمرکز کند.

ابولهب نیز از دیگر دشمنانی بود که حضرت را به شدت آزرده خاطر می­ساخت، او ضمن ریختن خار و خاشاک و احشای حیوانات بر سر و روی پیامبر صلی الله علیه و آله، مانع از انجام تبلیغ از سوی حضرت می­شد او به دنبال حضرت می­رفت و فریاد می­زد: «ای مردم، این مرد شما را از دین خود و دین پدرانتان نفریبد».[??]سوره شعراء، آیه 214.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اولین وحی

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از نزول اولین وحی

همانطور که در قسمتهای پیشین اشاره شد، قبل از بعثت، به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الهاماتی می‌شد و ایشان حالات فوق العاده‌ای داشتند. اما کیفیت نزول اولین وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و موضوع آن، به‌طور کلی با الهامات قبل از بعثت ایشان متفاوت بود. و این امر سبب شد تا حالات روحی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و در نتیجه حالات جسمانی ایشان تغییر نماید. برای این تغییر حالت دو دلیل را می‌توان برشمرد:

اولاً ایشان در هنگام نزول اولین آیات قرآن، عظمت و جلال خداوند را هرچه بیشتر احساس کردند.ثانیاً در هنگام بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بار بزرگ رسالت به عهده ایشان نهاده شد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شرایطی موظف به ابلاغ رسالت الهی خویش به مردم گشتند که جزیرة العرب را اوضاع نابسامان اجتماعی فراگرفته بود و در چنین شرایطی واضح بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از ابلاغ دعوت خویش نه تنها مورد تکذیب و تهمتهای ناروا و آزار و اذیت مشرکین قرار می‌گرفتند، بلکه آنان در مسیر رسیدن پیام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سایر مردم موانع بسیاری را ایجاد خواهند نمود. مجموعه این عوامل باعث دگرگونی حالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شد. اما خداوند نیز در این شرایط پیامبرش را تقویت نمود و ایشان را برای به انجام رساندن مسئولیت عظیم رسالتش، بیش از پیش آماده ساخت.

 بازگشت از کوه حرا

پس از این پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از کوه پایین آمدند و به سمت مکه و خانه خویش عازم شدند. هنگامیکه به خانه رسیدند ماجرای بعثت خویش را برای همسر گرامیشان حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بازگو نمودند. خدیجه (سلام الله علیها) نیز که در سالهای همسری با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آثار بزرگی و پیامبری در ایشان را دیده بود، گفت:"به خدا دیرزمانی است که من در انتظار چنین روزی، بسر برده‌ام، و امیدوار بودم که روزی تو رهبر خلق و پیغمبر این مردم شوی."

 نزول سوره مدثر

در همین روزهای آغازین بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در هنگام استراحت ایشان، جبرئیل برای بار دیگر بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و آیات نخستین سوره مدثر را بر ایشان خواند که:

"بسم الله الرحمن الرحیم، یا ایها المدثر، قم فأنذر، و ربک فکبر و ثیابک فطهر و الرجز فاهجر و لاتمنن تستکثر و لربک فاصبربه نام خداوند بخشنده مهربان،ای کسی که جامه به خود پیچیده ای، برخیز و قوم خود را از عذاب خدا بیم ده و خدا را به بزرگی یاد کن و لباست را پاکیزه دار و از ناپاکی دوری گزین و بر هرکس احسان کنی ابداً منت نگذار و برای خدا صبر پیش گیر"می‌توان گفت مفاد این سوره این است که از این پس، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باید پیوسته به فکر بیم دادن مردم از نافرمانی خداوند بوده و لحظه‌ای از آن غافل نباشد و بدین گونه بود که اولین آیه‌های کتاب آسمانی دین اسلام به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ایشان از جانب خداوند به مقام رسالت برگزیده شدند. جامع مهدویّت

نزول اولین به پیامبر

به عقیده اکثر علمای شیعه، بعثت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در روز 27 ماه رجب، پنج سال پس از تجدید بنای کعبه، اتفاق افتاد و پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در این هنگام، چهل سال داشتند.پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، طبق رسم خویش چند روزی بود که برای عبادت و تفکر به غار حرا آمده بودند. در روز بیست و هفتم ماه رجب بود که جبرئیل (یکی از چهار فرشته مقرب الهی و مأمور ابلاغ وحی از جانب پروردگار به پیامبران) به سوی ایشان نازل شد. او بازوی پیامبر را گرفت و تکان داد و گفت: ای محمد بخوان. پیامبر فرمود: چه بخوانم؟ جبرئیل آیات آغازین سوره علق را از جانب خداوند نازل نمود:"بسم الله الرحمن الرحیم. اقرأ باسم ربک الذی خلق. خلق الانسان من علق. اقرأ و ربک الاکرم. الذی علم بالقلم. علم الانسان مالم یعلم. به نام خداوند بخشنده مهربان. بخوان به نام پروردگارت که بیافرید. آدمی را از علق بیافرید. بخوان و پروردگار تو ارجمندترین است. خدایی که به‌وسیله قلم آموزش داد و به آدمی آنچه را که نمی‌دانست، آموخت."همراه اولین نزول وحی و در لحظه بعثت، حوادثی بزرگ اتفاق افتاد که از آن جمله می‌توان به شنیده شدن صدای ناله‌ای اشاره نمود. حضرت علی (علیه السلام) در این باره می‌گوید: "صدای ناله شیطان را در هنگام نزول اولین وحی به آن حضرت شنیدم. عرضه داشتم: "یا رسول الله این ناله چیست؟" فرمود: "این شیطان است که از اطاعت شدن مأیوس و ناامید شده و چنین به ناله در آمده است." سپس رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اضافه فرمود: "تو می‌شنوی آنچه را من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را که من می‌بینم الا اینکه تو مقام نبوت نداری و فقط وزیر و کمک کار من هستی و از راه خیر جدا نمی‌شوی."

همانطور که قبلاً نیز بیان شد، حضرت علی (علیه السلام) در مواقع مختلف از جمله در دوران خلوت‌گزینی‌های پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراه حضرت بوده‌اند و این سخن امام علی (علیه السلام) در نهج البلاغه نیز به طور خاصی بیان می‌دارد که ایشان در لحظه نزول اولین وحی، در کنار پیامبر حضور داشته‌اند. البته مطالعات تاریخی بیان می‌نماید که تنها شخصی که در آن لحظات، پیامبر را همراهی نموده، امام علی (علیه السلام) بود و احدی جز ایشان، ادعای همراهی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن لحظات را ننموده است. جبرئیل پس از انجام وظیفه خود و ابلاغ آیات الهی، بار دیگر به آسمان بازگشت.

 جامع مهدویّت