زندگینامه سید جمال الدین اسد آبادی

در شهر اسد آباد همدان در محله با سابقه ((امامزاده احمد)) مردمانی نجیب از سادات حسینی زندگی می گذرانند و پاکمردی از تبار پیامبر صلی اللهعلیه و آله راهبری آنان را بر عهده دارد. سید صفدر عالمی پرهیزگار و دانشمندی پارساست که ساکنان کوچه سیدان ، سالاری آن بزرگوار را پذیرفته و دل به فرمانش سپرده اند.([1])

وی از نوادگان امام سجاد علیه السلام است وخاندانش از سال 673 ق در محله((سیدان))اسد آباد همدان جای گرفته اند. اغلب آنان از اهل علم ومقتدای مردم و قاضی دیار خود بودند و از میانشان خوشنویسان معروفی چون((میرزکی))(برادر سید صفدر)برخاسته اند. این دودمان در میان مردم اسد آباد به طایفه شیخ الاسلامی معروف بوده وهستند. مردم اسد آباد برای سید صفدر و نیاکان وی احترام خاصی قائل بودند بخصوص ‍اینکه سلسله کرامات و سجایای برجسته ای داشته اند.([2])

سید صفدر وهمسرش (سکینه بیگم ) از یک ریشه و اصل بودند. نیای بزرگوار آن دو،((میر اصیل الدین))فرزند((میر زین الدین حسینی))دو پسربه نامهای((میر رضی الدین))و((میر شرف الدین))داشت که سکینه بیگم دختر میر شرف الدین بود. او زنی باسواد و آشنا به قرآن بود که همچون شوی خویش از تربیت خانوادگی و نجابت ذاتیبرخوردار گشته ، پیوسته در رونق کانون گرم زندگی می کوشید.آری ، سید جمال الدیندر ماه شعبان 1254 ق . (آبان 1217 ش ) در چنین فضای پاک معنوی پا به عرصه وجود نهاد.

پرورش مروارید

نبوغ ذاتی ، هوش سرشار و فراست قوی سید جمال وی را از همان دورانکودکی در پی تجزیه و تحلیل محتوای داستانها به آفاقی دیگر سوق می داد از همان ایامکودکی به فکر چاره و علاج دردها و رنجها می پرداخت . سید جمال الدین با اینکه کودکبود بازی هایش بزرگمنشانه می نمود و در رفتار، گفتار و کردارش آثار بزرگی و کمالهویدا بود.((حیرت افزاتر اینکه بازی های بچه گانه اشاکثر، تهیه سفر روم و مصر و هند و افغان و فرنگستان بوده ، زاد راحله خود را براسبهای چوبی بسته ، خود و یکی دو نفر از اطفال را منتخب می کرده ... با پدر و مادرو همشیره های خود وداع می کرده است که باید به هند و مصر و روم و افغان و... بروم.ایشان به زبان کودکانه با او همساز می شدند و او هم نویدهایی چند از مسافرت خود بهپدر و مادرش ‍ شرح می داد.))

تحصیلات

سید از پنج سالگی در نزد پدر و مادر آموزش قرآن را آغاز کرد و مقدماتعربی را طی سالهای اول تحصیل بخوبی فرا گرفت.در همین ایام به موجب اختلافات موجود میان قبایل آن دیار و همچنین تنگ نظری بعضی و نیز در پی وسعت بخشیدن به دانسته های خود، زادگاه خویش را ترک می گوید و در سال 1264 ق . به همراه پدرش((سید صفدر))وارد شهر قزوین میشود و چهار سال در آنجا ماندگار می گردد.([5])وی با پشتکار وجدیت در حوز علمیه این شهر به درس و بحث پرداخت و علوم و فنون مختلف را با اشتیاقیاد گرفت و در ادبیات عرب ، منطق ، فقه و اصول سر آمد همدرسان خود شدبا بهره جوییاز سرعت انتقال و توان استنتاج خارق العاده با خواندن یک کتاب در رشته ای از علوم ،سایر کتب همان رشته را خود می خواند یا به دیگران درس می داد. او احساس ‍ خستگی درتحصیل را با تفکر در آفاق و انفس می گذراند و بیهوده اوقاتش ‍ را از دست نمی داد.روزی پدر برای سرکشی به فرزند به قزوین می رود. در آن موقع شمال ایران در چنگال((وبا))گرفتار آمده سیدصفدر می گوید: دیدم پسرم مشغول مشاهده قلب و اعضا و جوارح مردگانی است که به مرضوبا درگذشته اند. به او گفتم : مردم همه از وبا می گریزند، تو چگونه خود را بهمردگان مشغول می داری ؟ جواب داد: می خواهم بدانم که این مرض در اعضا و جوارح انسان چه تاءثیر دارد!

ورود به تهران

سید جمال الدین در سال 1266 ق . در معیت پدر وارد تهران شد. در اینهنگام امیرکبیر در سمت صدارت عظمی همچنان قدرت را در دست داشت . سید جوان در آغازورود به این شهر، پس از استراحتی کوتاه ، اقدام به شناسایی پایتخت و اوضاع و احوالحکومتی آن می کند و آنگاه سراغ بزرگترین مجتهد وقت (آقا سید محمد صادق طباطباییهمدانی )  را می گیرد و در پای درسش می نشیند، تا ضمن افزودن به معلومات خود، محیطدرس و دایره نفوذ حکم آن سرور را از نزدیک ببیند.او بی درنگ مباحثه علمی را بااستاد آغاز می کند به طوری که آقا سید محمد صادق را خیلی زود شیفته خود می گرداند واستاد نیز وقتی از فضل و کمال سید آگاه می شود برای اولین بار عمامه بر سر شاگردشمی گذارد.([7])نبوغ علمی و فضل و کمال سید بسرعت فضای شهرتهران را فرا می گیرد و بیشتر علما، فیض حضورش را غنیمت شمرده ، به خدمتش می رسند.آنان سپس چند روزی هم به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایی ، در منزل وی پذیرایی میشوند و همچنان علما و طلاب به دیدارشان می شتابند.

هجرت به نجف

سید صفدر در مدت اقامت خود درتهران ، به اسرار پیچیده ای که در روح و روان فرزند دلبندش نهفته بود، بیش از پیشپی برد. او جوان خو د را در برخورد با عالمان بزرگ و مجتهدان بلند پایه ، هماننددانشمندی زبر دست و مطلع از رموز علوم یافت که زبانی گویا و سخنی نافذ داشت . براین اساس ‍ مصم شد وی را به مرکز حوزه علوم و معارف اسلامی (نجف اشرف ) ببرد و بهدریای پر تلاطم علم شیخ انصاری (استاد بزرگوار خود او) وصل سازد.

سید در سال 1266ق همراه پدر به قصد نجف اشرف از تهران حرکت می کند و بعد از سه ماه توقف دربروجرد و مباحثه علمی با عالمان آن شهر، به عتبات علیات مشرف شده ، به خدمت شیخمرتضی انصاری - طاب ثراه - می رسد. وی چهار سال در خدمت آن عالم فرزانه مشغول تحصیلعلوم اسلامی می شود و در علوم تفسیری ، حدیث ، فقه ، اصول ، کلام ، منطق ، فلسفه ،ریاضی ، طب ، تشریح ، هیئت و نجوم به تحقیق می پردازد و در تمام این مدت مخارج سیدجمال الدین را شیخ انصاری به عهده می گیرد و در نهایت درجات علمی او را تصدیق و بهفتوا دادن در امور شرعی اجازه اش فرماید. ایندر حالی بود که آوازه فراست و نبوغسید جمال ، عالمان نجف ، کربلا و سامرا را به حیرت واداشته بود، تا این که مورد حسدو کینه برخی نا اهلان قرار گرفت و به توصیه استاد بزرگش ، در سال 1270 ق روانه شهربمبئی در هندوستان شد.

سید در هند و افغان

وی در 16 سالگی به همراهی یکی ازعلمای مورد وثوق ، از راه آبی (بوشهر - بمبئی ) وارد شهر بمبئی شد ولی از آن جاییکه بمبئی بیشتر یک بندر تجاری بود تا یک شهر علمی ، نتوانست به روح پر خروش سیدآرامش لازم دهد، از این رو پس از مدتی به اطرف ایالات مرکزی هند حرکت کرد و خود رابه مرزهای شرقی هند (کلکته ) رسانید.

وی در مدت دو سال اقامت در آنجا و ضمنملاقات با عالمان و روشنفکران و مشاهده زندگی مردم بخوبی دریافت که هندوستان یکسرهدر اختیار دولت انگلیس است و کشور بریتانیا گرچه به اندازه یک ایالت هندوستان نیستو جمعیتش در مقایسه با جمعیت هندوستان ناچیز به شمار می رود توانسته است به آسانیاین کشور پهناور را زیر سلطه در آورد و تمامی منابع ملی و محصولات با ارزش و حتیجان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد.

از این زمان بود که فعالیتهای سیاسی واصلاحی سید جمال الدین آغاز شد. او در ضمن شناسایی استعدادهای دشمن استعمارگر وبررسی جنبه های قوت و رمز موفقیتشان ، به تجزیه و تحلیل علل و منشاء ضعف و انحطاطمسلمین بر آمد و در پی یافتن راه حلهای اساسی ، شب و روز تلاش کرد. در این موقعافغانستان بتازگی از ایران جدا شده و به پشتیبانی انگلیسیها بر ضد حکومت ایرانشوریده و به حکومت نیمه مستقلی رسیده بود. بنابراین سید تصمیم گرفت به افغانستانبرود و مردم آن کشور را بیدار کند و آنان را از حیله بریتانیا آگاه سازد.

او درسال 3 - 1272 ق (1234 ش ) به قصد مکه و زیارت خانه خدا از هندوستان خارج شد. سپس تااواخر 1275 ق . از مکه مسیر مدینه ، اردن ، دمشق ، حمص ، حلب ، موصل ، بغداد و نجفرا طی کرد و اوضاع تمامی شهرهای مهم اسلامی را بررسی نمود و در نهایت خود را به وطناصلی (اسد آباد همدان ) رساند. اما با اوضاع نابسامانی که در تهران با آنها روبروشد نتوانست در ایران توقف کند و از همین رو از راه خراسان عازم((هرات و کابل))گردید. سید بعداز ورود به افغانستان ، حدود پنج یا شش سال در آن کشور اقامت کرد و فعالیتهایاصلاحی چشمگیری را به انجام رساند و رهبران سیاسی و مردم افغانستان را از نقشه هایپشت پرده استعمار پیر، انگلیس آگاه ساخت که نمونه ای از آنها چنین است.

1.تاءلیف و نشر کتاب((تتمه البیان فی تاریخ الافغان))

2.انتشار روزنامه((شمس النهار))

3.اصلاح اموریاز قبیل تشکیل کابینه وزراء، تنظیم سپاه ، ایجاد مکتبهای لشکری و کشوری برای جوانان، توجه دادن مردم به زبان ملی ، تاسیس ‍ بیمارستان ، مرکز دامپزشکی ، پستخانه وکاروانسراها.

با گسترش دامنه فعالیتهای فرهنگی - سیاسی سید، چون دشمن خود را درآستانه نابودی دید با دسیسه های وسیع عرصه را بر وی تنگ کرد. از این رو سید بهناچار عازم هندوستان شد ولی به محض ورود دانست که دشمن پیشدستی کرده و در کمین اونشسته است . با این حال او شجاعانه وارد میدان نبرد شد و با سخنرانیهای آتشین بهروشنگری مردم هندوستان پرداخت و این چنین آنان را بر ضد استعمار پیر تشویقکرد:

((هرگاه شما صدها میلیون پشه شوید و زمزمه درگوش بریتانیا نمایید... و هر گاه شما صدها میلیون از هند با هم باشید یا خداوند شمارا مسخ کرده و لاک پشت شوید و در جزیره بریتانیا فرو روید، آزاد مردانی در هندخواهید شد.))([10])

دولت انگلیسبیش از این نتوانست تماشاگر این صحنه ها باشد و در حالی که خود در ابتدای ورود سیدجمال الدین ، مدت اقامت او را دو ماه تعیین کرده بود، هنوز یک ماه نشده دستور اخراجوی از هند را صادر کرد. این بود که سید تصمیم گرفت هندوستان را به سوی کشور مصر ترکگوید

حضور در مصر

او در سال 1285 ق . از راه دریاوارد مصر شد و در مدرسه جامع الازهر با علمای بزرگ آن کشور ملاقات کرد و دراقامتگاه خود برای جوانان عرب کرسی درس بر پا نمود و با سخنرانیهای پر شور آنان رامجذوب خویش ‍ ساخت . ولی این سفر چهل روز دوام نیاورد زیرا حکم اخراج وی از سوی((خدیو مصر))صادر شد و سیدبه ناچار روانه اسلامبول شد.

وقتی ترکان عثمانی خبر آمدن سید را شنیدند بسیارخوشحال شدند و دو شخصیت علمی و سیاسی امپراتور عثمانی((عالی پاشا))صدر اعظم و((فواد پاشا))به پیشواز سیدشتافتند و او را در دربار مورد تکریم و مشاور خویش قرار دادند. ولی چندی نگذشت کهدر اثر کج اندیشی و ترس درباریان و حسادت((شیخ الاسلام))، سلطان عثمانی دستور داد تا سید مدتی را به خارج ازاسلامبول سفر کند. از این رو ، وی در سال 1287 ق . به بهانه سفر سیاحتی و مشاهدهآثار باستانی بار دیگر وارد کشور مصر شد. در این سفر، پس از دیداری که میان سید وریاض پاشا (رئیس دولت مصر) انجام پذیرفت ، ریاض پاشا سخت شیفته کمالات روحی و معنویسید شد و از او خواست تا در مصر اقامت گزیند.

سید جمال الدین از این فرصت طلاییاستفاده جست و نخست در منزل جلسه درس و بحث برای جوانان دانشگاهی و طلاب پر شورتشکیل داد و سپس آن را به دانشگاه الزهرا انتقال داد و شاگردان بسیاری را مشتاقخویش ساخت . او علاوه بر اساتید و دانشمندان بزرگ مصر با روشنفکران و مردم ارتباطبر قرار می کرد. حتی در قهوه خانه های مصر حاضر می شد و افکار و اندیشه های خود رابرای مردم بیان می داشت ، به طوری که در طول چند سال اقامت در آن کشور توانستتحولات بزرگی را از نظر فرهنگی ، سیاسی و اجتماعی در اذهان مردم ایجاد کند.

او بانوشتن مقالات گوناگون در روزنامه های کثیر الانتشار مانند، مصر و التجاره (که باپیشنهاد وی از سوی ادیب اسحق راه اندازی شده بودند)، ادبیات مصر را از ریشه دگرگونساخت و ضمن رشد و آگاهی دادن به مردم ، توطئه های پشت پرده دشمنان را بر ایشانمعرفی کرد تا اینکه ریضا پاشا این دو روزنامه را توقیف کرد ولی سید همچنان به راهخود ادامه داد و مبارزه سختی را بر ضد دولتهای خارجی و استبداد داخلی آغاز کرد و درنهایت شب 17 رمضان 1296 ه‍ توقیف و به((سوئز))فرستاده شد تا وی را از آنجا به کشور ایران گسیل کنند.([11])

دارایی سید در مصر، منحصر به یک کتابخانهبود که هنگام توقیفش ، کتابهای آن را((رچرس))مستشار انگلیس مالیه مصر، به تصرف خود در آورد ولی بعدهاناگزیر شد آنها را در چند صندوق نهاده به دنبال صاحبش ‍ به بندر بوشهر بفرستد.([12])

طلوع دیگر در هند

سرانجام سید با شاگردش((ابوتراب عارفافندی))یکسره با کشتی وارد جده شد. مدتی در آنجاماند. سپس به مکه عزیمت کرد و با شخصیتهای مهم اسلامی تماس بر قرار ساخت . آنگاه بهسوی کشور هند روانه گشت([13])و این بار علاوهبر مبارزه با استعمار غرب در هند، جبهه دیگری نیز بر ضد افکار روشنفکری در آن کشوربنا نهاد و با اندیشه های تجددخواهی((سید احمد خانهندی))که طرفدار همکاری و سازش با انگلیسها بود، بهستیز جانانه برخاست و رهبری هر دو جبهه را بخوبی اداره نمود.([14])

سید جمال الدین در پی این اقدام به((حیدر آباد دکن))تبعید شد وشرکت در مجامع عمومی از وی سلب گردید. ولی او از پای ننشست و کتاب معروف خود را دررد طبیعیون و افکار متجددانه آنان تالیف کرد. او این کتاب را به زبان فارسی نوشت وسپس به زبان اردو و نیز به وسیله شیخ محمد عبدو و عارف ابوتراب به عربی ترجمه شد.([15])علاوه یک جمعیت سری به نام((عروه))را در حیدر آباد تشکیلداد.([16])و جوانان شجاع و بزرگی را در آن تربیت نمود کهبعدها شخصیت هایی چون : محمد اقبال ، شوکت علی و محمد علی جناح از شاگردان و تربیت یافتگان این جمعیت به شمار می آمدند. اما همه این تلاشها در نهایت سبب شد تا سیدبرای چندمین بار از هند اخراج گردد.

ستیز در قلب اروپا

او در سال 1300 ق . از هند خارجشد. نخست قصد کشور آمریکا را داشت ولی از این سفر منصرف گشت و در ماه جمادی الاخریا رجب همین سال وارد لندن شد. مدتی به فعالیت و شرکت در محافل علمی مشغول بود کهیکباره پایتخت انگلستان را به سوی کشور فرانسه ترک گفت و در شهر پاریس برای خودمسکن گزید.([18])در این حال او مرد جهانی شده بود. زیرا وی بهتنهایی قدرتمندترین کشورهای موجود را به هراس و نگرانی وا داشته بود. مجامع سیاسی وعلمی اروپا از تلاشهای همه جانبه وی در مشرق زمین برای زدودن جهل و نادانی ، مقالاتو سخنرانیها ارائه داده بودند. بنابراین همگان مایل بودند این مرد افسانه ای را ازنزدیک ببینند. مردم فرانسه و سایر مردان دانشمند و آزادیخواه که از کشورهای دیگر درآنجا به سربردند بسان پروانه به دور شمع وجودش گرد آمدند.